یادش بخیر حوالی سالهای 1342 بود کمی اینورتر کمی آنورتر یک فیلمی را آقای مجید محسنی کارگردانی نمودند به نام پرستوها به لانه باز میگردند داستانش هم این بود که مردی روستائی یکی از دو فرزندانش را به لحاظ فقدان خدمات درمانی در دهکده
از دست میدهد و آنوقت تصمیم میگیرد که تنها پسرش را به تحصیل پزشکی وا
دارد و به همین جهت با همسر و فرزندش به تهران سفر میکند و با کار
شبانهروزی سعی میکند تا فرزندش در بهترین شرایط به تحصیل بپردازد. با کار
مداوم سرانجام امکان سفر فرزندش را برای ادامهٔ تحصیل به پاریس فراهم
میکند. اما پس از چندی باخبر میشود که پسرش علاوه بر اینکه در تحصیل خود
چندان جدی نیست به خوشگذرانی نیز روی کرده است. پدر ناراحت و نگران به هر
طرف روی میکند و در پایان در نامهای که برای او میفرستد کمی خاک وطن را
میریزد. پسر در پاریس با مطالعه نامهٔ مؤثر پدر به خود میآید و پس از
پایان تحصیلات به وطن باز میگردد.
از موقعی که این فیلم ساخته شد تا الان اینقدر پدر مادر های ایرانی چشم به آسمان فرودگاه ها دوختند که ببینند پرستوی آنها کی از سفر برمیگردد . بعضی پرستوها برگشتند بعضی جاندادند بعضی هرگز برنگشتند ....
خلاصه اینکه یاد این فیلم مدتهاست که از ذهن پدر مادرها نرفته است
اما سوال اینجاست که چرا اصلا پرستو باید برود که بخواهد برگردد
چکارکنیم که دیگر پدر مادرها چشم براه بچه پرستوهایشان نباشند
چقدر این بیچاره ها را غصه می دهیم
آخه دنیا مگه چه ارزشی دارد
مگه نمیگن دنیا نیارزد آنکه پریشان کنی دلی را ...
بیایید کاری کنیم که پرستوها دیگر نروند
بیایید پدر مادرها را از چشم انتظاری در آوریم
بیایید محبت کنیم و با محبت تمام خارهای وطن را گل کنیم
بیایید همدیگر را دوست داشته باشیم
آیا روزی می آید که به این فیلم ساخته سال 1342 با تعجب نگاه کنیم.